با یه بغض عمیق براتون مینویسم
نمیدونم هنوز کسی هست بیاد اینجا یا نه
به هر حال اینجا همیشه واسه
من محیطی بوده که تونستم خودم و
تخلیه کنم.
حتی اگه یه سگ تو تمام این 8 سال
واس خدا واق واق میکرد تا الان براش
یه استخوان انداخته بود گویا من ارزش
اون و هم ندارم خسته شدم از نشدن
ازینکه همیشه امید من به آینده س
و هی هرچی به آینده نزدیک میشم
میبینم هیچ کوفتی توش نیست
پیشونی نوشت لعنتی من و لعنتی تره
حامد چه کوفتی توش نوشته شده که
همیشه سهم ما نرسیدنه به تمام آرزو هامون
قربون خدا برم تا لب به شکایت باز
میکنی میزنه یه بلائی سرت میاره
د آخه نوکرتم یه بار جای اینکه خودت
عصبی شی بیا و از عصبانیت ما کم کن
به کجای دنیات بر میخوره ما یه ت
مثبت بخوریم ؟
چقدر پاییزه گذشته پستای طولانی
میزاشتم و گله و شکایت و اظهار
خستگی.
الان به درجه ای رسیدم که
حوصله ی همون و هم ندارم
گاهی حس میکنم وقتشه که یه مشت
سم بخورم و همه چی و تموم کنم
بُُ -ر-ی-د-م
درباره این سایت